خوب دانم که زیادش ، نروم .... یاد آن باده کنم ، یا زفراق گریه
خوب دانم که زیادش ،
نروم
یاد آن باده کنم ،
یا زفراق گریه کنم
برق عشقی که ازآن ،
روزنه تافت به دلم
شوخ چشمی آن شب ،
زیادم نبرم
منکه بوئیدام ،
عطرنفس هایش را
هرگزعصیانگری دل ،
زیادم نبرم
خوب دانی که جزاین نیست ،
غلام هرگز
هرگز. آنهمه مستی ،
ز یادم برود
شب یلدا ز ره آمد،
که غزلهای توراگوش کنم
باده از دست تو گیرم ،
تا ثُریا میرود
غ..ر..آ
[ دوشنبه 97/10/3 ] [ 8:16 عصر ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]