رفت او دامن کشان ، گویا زلیخا میرود .... میرود تنها چرا ؟ ، ای
رفت او دامن کشان ،
گویا زلیخا میرود
میرود تنها چرا ؟ ،
این دل تنها میشود
آه نگندم دل ،
پریرو پریزاد میشود
اشکهایم قطره قطره ،
رود ودریا میشود
چون نسیم آرد.عطر دمد ،
این دل احیا میشود
بنگرآن لحظ را ،
مستی بلبل دوچندان میشود
هرپیامی میرسد ازسوی تو ،
تعبیر رویا میشود
دلبری درشا?ن توست ،
اما غلام. بی توتنها میشود
غ..ر..آ
[ جمعه 97/10/14 ] [ 9:29 صبح ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]