باورش تلخه که ما ، مسافریم ... باهمه عاشقی ، باید بریم
باورش تلخه که ما ،
مسافریم
باهمه عاشقی ،
باید بریم
سادگی کردی عبورکردی ،
زمن
باورت هست ازاین باغ ،
باید بریم
توکه درقلبم ،
همیشگی شدی
توبرام همه ی ،
زندگی شدی
دوست نداری بری ،
خوب میدونم
واسه دل سخت اینو،
هم میدونم
کوچه بن بست مان ،
از آینه است
پس چرابین من تو ،
فاصله است ؟
باورت میشه غلام ،
دیوانتِه ؟
توی این دنیای بن بست ،
همسایتِه
غ..ر..آ
[ یکشنبه 97/11/7 ] [ 8:25 صبح ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]