سحرآمد وهادی ، گمگشته شد
سحرآمد وهادی ،
گمگشته شد
که در ظلمت شب ،
محراب شد
چون چراغ رهنوردان ،
درشب ظلمانی
نورچشمانم به ره ،
رقصان شد
آن گه ازگنبد ،
مینای عشق
شب فرورخت و ،
کبودی روشن شد
دل چو افسونِ آن ،
تصویرشد
رنگ خونگیردماوند ،
تیغ? ی شیرشد
همچوخورشید پَرگرفت ،
از روی نیلگون خزر
خون به رکهای غلام ،
بیشه ی شیرشد
غ..ر..آ
[ شنبه 97/11/20 ] [ 9:28 عصر ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]