ازتو دیدم نشان ، که بسویت رفتم .... بودی تو به هرباغ ، که ببو
ازتو دیدم نشان ،
که بسویت رفتم ....
بودی تو به هرباغ ،
که ببویم. رفتم ....
درنوای مرغانِ ،
قفسی هم شنیدم ....
به شگفت ! آمدم ،
همه باغ. تو را دیدم ....
گنج هرخلوتی کزکردم ،
به تنهایی ....
به کتابی خواندم ،
همه جا. آنجایی ....
بود درتنم خستگی هایی ،
که مرا می آزورد ....
میرفت زتنم. خستگی ،
چون تو آنجا. بودی ....
نقش توکشید. نّقاش ،
در روحم ....
هرجا که دمید نفسم ،
توآنجا بودی ....
غ..ر..آ
[ جمعه 98/4/7 ] [ 12:59 عصر ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]