چودرآئینه آب نگه کردم و ، سوخت سینه ام ... نگهی گمشده درآب دید
چودرآئینه آب نگه کردم و ،
سوخت سینه ام ...
نگهی گمشده درآب دیدم و ،
گرید. دیدام ...
پیکری ملتهب و ،
مشکی سوراخ ...
بازوانی که فتاده و ،
رنگین شده آب ...
عطش و تابش خورشید و ،
نهرفرات ...
اشک چشمی که فروریخت زغم ،
روی مشک آب ...
غ..ر..آ
[ پنج شنبه 98/6/14 ] [ 5:51 عصر ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]