دق کردایم و مُردایم ، خورشید کی طلوع می کنی ... زین وادی طوفان
دق کردایم و مُردایم ،
خورشید کی طلوع می کنی ...
زین وادی طوفان شده ،
پس کی طلوع می کنی ...
گلدان خانه خشک شده ،
باران ببار ازاَبر خویش ...
یکبار بتاب از پنچره ،
تا حس کنم دلدلر خویش ...
این باغ خزان ودرغم است ،
بی باغبان خسته شد از انتظار ...
ویران شدبیا ای باغبان ،
بلبل به باغ درانتظار ...
دستم به دستت بگیر ،
ازغصه وغم کن رها ...
ویرانه گشتیم مثل بَم ،
زین لرزها کن تورها ...
آه میگشیم سنگ صبور ،
دیرشد ولی اما بیا ...
نگذاربرم خاطراتم رابه گور ،
ای یوسف دلها بیا ...
غ..ر..آ
[ جمعه 98/10/20 ] [ 11:20 صبح ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]