یاد آن سحرو ، نم نم باران بخیر ... یادآن باده بدستِ ، لب ایوا
یاد آن سحرو ،
نم نم باران بخیر ...
یادآن باده بدستِ ،
لب ایوان بخیر ...
مات و مبهوت و ،
غرق نگاهش بودم ...
یادآن رقص پا و ،
موی افشانش بخیر ...
هرسحردل طلبش میکرد و ،
منتظر ...
یادآن خنده وعشوه و ،
نازش بخیر ...
شرشرباران وترنمِ ،
نای ناودان ...
یادآن موی پریشان و ،
غزل خوان بخیر ...
بسرشوق می آید هرسحر ،
این دلکم ...
یادآن بوسه پران ،
لب ایوان بخیر ...
چه دل انگیز وقشنگ آمد و ،
برچشمِ دل نشست ...
یادآن همه رویایقشنگِ ،
زیرباران بخیر ...
غ..ر..آ
[ پنج شنبه 98/11/3 ] [ 3:29 عصر ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]