دوشاخه نرگست دیدم ، شب یلدا .... دل خامم بهاری شد ، شب یلدا .
دوشاخه نرگست دیدم ،
شب یلدا ....
دل خامم بهاری شد ،
شب یلدا ...
چو درایوان دل ،
عطرش پیچید ...
غمم درهم ریخت و ،
صفا پیچید ...
به روی زندگی لبخند زد و ،
دل شد چیران ...
صفا آوردبا نقش پایش ،
روی ایوان ...
مرا سرمست و ،
چه خوش عطر داری ...
کتابی ازغزلهای دلم ،
در دست داری ...
چودر دهلیزقلبم بنشاندی ،
تم عشقت ...
به پرچین دل آورد ،
بوی عطرت ...
غ..ر..آ
[ شنبه 98/11/12 ] [ 5:11 عصر ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]