دفترشعرعشقت را بستم و ، اما پس لرزه داشت ...
دفترشعرعشقت را بستم و ،
اما پس لرزه داشت ...
گفتم: ازخاطرت رفتم ولی ،
سیا مشقت ادامه داشت ...
تکیه گاه می خواستم ،
برای لرزش شانه ام ...
تکیه گاه هم رفت و ،
مراتنها گذاشت ...
دست تقدیر بود یا اقبال من ،
اوسفرکرد ومرا جا گذاشت ...
غ..ر..آ
[ جمعه 99/1/1 ] [ 5:31 عصر ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]