منکه پُر زاندوه ، ثریا شدام !... زآن ره کج و ومعج ، بی ثریا ش
منکه پُرزاندوه ،
ثریا شدام !...
زآن ره کج و ومعج ،
بی ثریا شدام ...
دلکم فال معقول نیفتاد ،
بررسم به وصال ...
سرپیری می نگارم ،
که رسوا شدام ...
کاش پیدا شود ،
راه فرای ازتو ...
نشد آخر ،
به نگارم برسم ...
میرسد مرک من آخر ،
بیا که تنها شدام ...
فال گرفتم باردگر ،
خوب نیامد غلام ...
راه مگر کج بود ،
که تنها شدام ...
توکه درهرانجمنی ،
ورد زبان وخاصی ...
ماکه درگیر توایم صاحب دل ،
پس چرا بی ثریا شدام ...
غ...ر..آ
[ سه شنبه 99/1/19 ] [ 10:47 صبح ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]