کجا شرح غم گویم ، زدست آشنا جانا ... که یاربی وفا چوب الف ، ب
یک غزل؛
کجا شرح غم گویم ،
زدست آشنا جانا ...
که یاربی وفا چوب الف ،
برسرم دارد ...
طیبا وزپی جام ،
زهرآلودم ...
پی بهبودم و اما ! ،
او رک خوابم را دارد ...
توپنداری که من کافرشدم ،
دراین بحران ...
مسلمان کشتی توفانزده هم ،
ناخدا دارد ...
توقصد جان ما کردی ،
گر دراین توفان ...
ملالی کی رسد مارا ،
که این دل هم خدا دارد ...
چه کردی ای دل ،
دیوانه ی عاشق ...
که باز امدم با شوق ،
که دل دلی دست شما دارد ...
غ..ر..آ
[ پنج شنبه 99/2/18 ] [ 5:23 عصر ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]