نازنینم چرا ، سرگرانی میکند؟ ... آه چه کردم که او ، خصم جانم
نازنینم چرا ،
سرگرانی میکند؟ ...
آه چه کردم که او ،
خصم جانم میکند ...
گه به راهش مینشینم ،
دیده بانی میکنم ...
گه شنیدم اوبرایم ،
ختم انعام میکند ...
ای پَری ای نازبانو ،
اهل سماٌئ یا زمین ...
این پَری آخرچرا ،
بی طاقتم میکند؟ ...
من همان یک لاقباهم ،
مهربانم شک نکن ...
عاشقم برشیرین زبانم ،
اومرا درک میکند؟ ...
عاشقم ای جهان ،
اوچرا خاکم میکند؟ ...
غ..ر..آ
[ دوشنبه 99/5/13 ] [ 10:47 صبح ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]