نه یک دم او دور و ، یک دم از او جدایم ... به روحم زد زخمی ، ن
نه یک دم او دور و ،
یک دم از او جدایم ...
به روحم زد زخمی ،
نمیداندچه حالی دارم وکجایم ...
نه مرهم دارد این زخم ،
نه یک بالیندار وطبیب است ...
به دل میریزم غم ،
باده اش پُر ...
دراین عالم ،
نمی دانم کجایم ...
به تنگ آمد نفسهایم ،
شد شماره ...
به عالم راست مگردد کارم؟ ،
که برگردد بگوید کجایم ...
غ..ر..آ
[ شنبه 99/6/29 ] [ 1:36 عصر ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]