لطفی ندارد بی تو ، یلدا باشم ... هرشب کنارم باش که بیزار ، از
لطفی ندارد بی تو ،
یلدا باشم ...
هرشب کنارم باش که بیزار ،
ازدلتنگی ها باشم ...
مثل این است که درشب تار ،
اسمان.تنها وبی ماه باشم ...
نکندرسوا شوم امشب ،
پاره پیراهن دست یلدا باشم ...
مثل ماهی های ،
تشنه ی دریا ...
دوست دارم اسیرتنگ ،
بلوریلدا باشم ...
وقتی می نالد مجنون ،
ازعشق لیلی ...
چگونه بااین افسانه ،
بی یلدا باشم ...
غ..ر..آ
[ دوشنبه 99/10/1 ] [ 6:53 صبح ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]