عشق به اوج می رسد
عشق به اوج می رسد
چهره به چهره باطرب نشسته اند،نازبدن
گفت وشنود می کنند باچشم مست تو
درطلب تو آسمان،ابر بهاری می شود
عشق به اوج می رسد دل به تو جنگ می زند
دل به که من فروختم ، مایه وخانه سوختم
که این دل یگانه ام ساز و سرورمی کند
در طلب تو می دوند ، آهوی دل به آسمان
می نگرم در این چمن ،سپیده دم در آسمان
ضمیر من ،به جزتوکس،نشانی نمی دهد
ای که نهان نشسته ای،پرده چونازپس زدی
پیش وجودت ازعدم ، می شنویم نفس به دم
جامه به در کردم ، نعره زنم خدا . خدا !
چو بنگریم ، کعبه را گریه امان نمی دهد

[ یادداشت ثابت - دوشنبه 93/2/9 ] [ 10:12 صبح ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]