(مادر)
(مادر)
چهرات نه برافروخته بود ، بشاش روی بودی
ترسم ازآن دم بود یاورم ، خرقه ات بدرند !
برتخت روان ببرند و دیداربماند به قیام ...؟
یارب این مهرزتوه آموخته بود مامم...
ناسپاسی است ، قدرت ندانم مادر...
یارب این قدرشناسی زتوه آموخت مارا
همچو اوشاق ستم به رخ خود داشتی مادر
تا نبینیم ، چهره ی برارفروخته ات ، مادر
جامعه شرمنده بود به تند ، از حیای توه
وز چه رو ، خرقه نادوخته کردند به تند
[ دوشنبه 99/11/6 ] [ 2:52 عصر ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]