امشب سردیوانگی باز پرکشیدم ..... برذلف تو با نسیم ، شانه کشیدم
امشب سردیوانگی باز پرکشیدم
برذلف تو با نسیم ، شانه کشیدم
چشم دوختم ، به حوض کاشی
من نقش تورا به فیروزه کشیدم
یک لحضه کشید باد ، شانه ذلفت
من عطرتورا به حس دل می چشیدم
الفاز تورا ، به لحجهایی
برکوزه ومشک سقا ، نقش کشیدم
چون ذلف رهایت به رویا نگریستم
آمد سحر وبازهوسم ، سربریدم
عهدی که غلام بست ، ازسرپیمان
ازعهد ولایتت ، نبریدم
غ..ر..آ