(بیا وبیارعشق)
به ، بسم الله الرحمان الرحیم گفتم: !
او ندارد رحمتش را زخاکیان دریغ
به هرجمالی نبستم دل جزتوجمیل.
من که پایبندعشق تو وغلام توام
تو آن بت بتکد ه وقبلهُ من کشتی
گر بگردند حوریان گردم ، هزار
توی زمستان من بهاری و گل یاسمنی
با تو من بهارم ، گرنبوده بهار
چون تو رویای منی و درخیالم هستی همه شب
ای مونس شب های رویا وخیال
امید من تو هستی و جدا زمن نیستی
درمن نهان شدی ومن بی قرارتو
بی تو من را یارنیست ، جزقطره اشک
بی تو کارم چیست ، جزنالهُ زار
گل من بگذر ازاین حدیث غم
بگذارعاشقان حکایت کنند این حدیث
تو که خود رحمتی ، بیا وبیارعشق
برهان ازبلا و رحمت از ما دریغ مدار
[ دوشنبه 94/1/24 ] [ 9:15 صبح ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]