زناله های من همراز و ، بگوش ... خفته نمی بینم چشم تورا و ، گوش
زناله های من همراز و ، بگوش
خفته نمی بینم چشم تورا و ، گوش
مراببخش مثل کله ی گرک زدام
نهفتم ونالیدم و ، هستم گوش
چومرغ شبم و ، زناله جانسوز
امشب به طریقی ، زمیخانه بیاموز
تب کردم وچون ، شعله سوزم
یارب توطبیم شو و ، درمان بیاموز
آوخ زسیاهئ دل ، امشب
من باخته ام رنگ و ، توبی رنگ
رنجورم وتو ، آگاه ز دردم
بهود نییم ودراین خانه ، ارژنگ
آخربرسید رمضان و ، میخانه درش باز
هستم غلام رمضان و ، شب صد راز
غ..ر..آ
[ شنبه 96/3/6 ] [ 9:47 عصر ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]