برای من ای مهربان ، چراغی بیاور ... که چراغ خوشبختی ، توباشی
برای من ای مهربان ،
چراغی بیاور
که چراغ خوشبختی ،
توباشی
من ازدریچه شب ،
به تو دلبستم
تودرانتهای شب ،
چراغ من باشی
وحشت ازگمشدگی ،
خود دارم
برآسمان مه آلود ،
تویارم باشی
همچون نگاه گیاه هانِ ،
ته دریا
آن روزنه ی نورم ،
توباشی
جرئت میکنم عشق را ،
درآئینه بنگرم
وقتی حس سبز ،
چشمانم باشی
افسون میرشب ،
درغلام مرده است
وقتی درآسمان. میرماهتاب ،
توباشی
غ..ر..آ
[ یکشنبه 96/4/4 ] [ 10:4 عصر ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]