سبزی ساقه که روح مرا ، نوازش میکرد .. درد دل باسنگ میکردم و ،
سبزی ساقه که روح مرا ،
نوازش میکرد
درد دل باسنگ میکردم و ،
اوگوش میکرد
مرده بودم همچوبرگهای ،
خزان
آن شراب روی او ،
مدهوشم کرد
میدمید دَم. به مردابِ ،
رکهای تنم
ازباده اومست و ،
تن نوش کرد
آن دّره بنفشی که ،
حصارم کردبود
در دَم بلبل دَمید وازخواب ،
بیدارم کرد
رنگ می باخت ومیکریخت ،
سایه ها
ازنورطلائ ، ماهی? مُرداب ،
بازی میکرد
گوش کن غلام. چون سنگ ،
نشنید نگیر
ازباده خوش و اورا ،
نادیده نگیر
غ..ر..آ
[ چهارشنبه 96/6/1 ] [ 8:55 صبح ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]