آن خم ابروی تو ، با دلبری خواند مرا ... دلبری کرد و دلبرد و ،
آن خم ابروی تو ،
با دلبری خواند مرا ...
دلبری کرد و دلبرد و ،
اشرار کرد مرا ...
من به انفاسش ایمان داشتم ،
ولی ...
شیطنت کرد و ،
بیمارکرد مرا ...
ماه رُخش را ،
درآب نشانم داد ...
ذره ذره خاک افلاکش ،
کرد مرا ...
دل سرمستِ مرا پیچ زد ،
چو پیچک ...
میوه مست ،
تاک انگورکرد مرا ...
دوختم خرقه ای ازعشق ،
که ببالم به رقیب ...
اوشد لیلی و ،
درچاه کرد مرا ...
نامه بنوشتم برگرد ،
کم غمزه کن ...
ذره ذره خون دل ،
کردی تومرا ...
غ..ر..آ
[ یکشنبه 99/9/9 ] [ 11:26 صبح ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]