سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هی نکن دیوانه ام ، عاشق وشیدا شدم ... من اسیرت گشته ام و ،

هی نکن دیوانه ام ،

عاشق وشیدا شدم ...

 

من اسیرت گشته ام و ،

نزدخلق رسوا شدم ...

 

خنده دردانه ام ،

داد و دردعاشق است ...

 

تُرک وگرد وبلوچ هم ،

فهمیدن و رسوا شدم ...

 

عطرتندی که زدی ،

بند بند دلم را ویرانه کرد ...

 

حسرت دیدارت مرا ،

درکوچه ها آواره کرد ...

 

آنقدرمانم پشت در.تا ترا ،

کعبه ی دلها زیارت کنم ...

 

منتظرمی مانم عزیزم پشت در ،

آنقد تا قامت سرو را خم کنم ...

 

غ..ر..آ



[ یادداشت ثابت - سه شنبه 99/3/28 ] [ 9:15 صبح ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]

توای اُمید آغاز ، هرروزم ... تو می دانی ومن ، که دوستت دار

توای اُمید آغاز ،

هرروزم ...

 

تو می دانی ومن ،

که دوستت دارم ...

 

تومی فهمی حرف قلبم را ،

بگویکبارکه دوستت دارم ؟ ...

 

بقدرمخمل سبز بیابان ،

به تعدادبرگ برگ درختان. دوستت دارم ...

 

به آیه آیه هایی که خواندم ،

شدی مهمان ودرسینه نشاندم ...

 

جدا ازعالم فانی گفتم : ،

ترا دوست دارم و درقلبم نشاندم ...

 

حروف اَبجدعین چشمت ،

دلم را زیرو روکرد وگرفتار...

 

نمی دانی چه شد آن لحضه.به یکبار ،

ترا دید وغلام گشت  گرفتار ...

غ..ر..آ



[ یادداشت ثابت - پنج شنبه 99/3/23 ] [ 8:46 عصر ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]

بگوآیا خبرداری ، که چشمانت مرا کُشت ... شرر دارد نازنین ؛ چشم

 

بگوآیا خبرداری ،

که چشمانت مرا کُشت ...

شرر دارد نازنین ؛

چشمانش مرا کُشت ...

امان ازآن مستئ نگاهت ،

که برده دلم را ،

مگرقصدسفرداری ! ،

که قصد رفتنت مرا کُشت ...

خدا داند که مهرت ،

در دلم ریشه دارد ...

حذر ازمن مکن چشمت ،

که آن سردی مرا کُشت ...

به دل صد پینه دارم ،

مکن آواری کویت ...

که آن محراب اّبرویت ،

مرا کُشت ...

به زلفت کردام زنجیر ،

دل طوفانی ام را ...

کویرتشنه ام جانا ،

که اّبربی باران مرا کُشت ...

غ..ر..آ



[ یادداشت ثابت - شنبه 99/3/18 ] [ 7:18 عصر ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]

آسمان پرستاره امشب مرا ، مُسخرکرداست ... امشب این خمرعاشق کش مر

آسمان پرستاره امشب مرا ،

مُسخرکرداست

امشب این خمرعاشق کش مرا ،

مست ترکرداست

از ورای آسمان اَبرها ،

 پس می روند

آه مگر ابری که هست ،

عاشق ها می روند ؟

درسکوت شب نوشتم نامه و ،

عاشق ترشدم

عاشقانه نامه ام را پاره کرد و ،

عاشق ترشدم

آه مدد کنید مرا ستارها ،

امشب

که دامن ازگل رویش پرکنم ،

امشب

من از بی وفایش نگویم ،

هرگز

که مرا این حالش خوشتراست ،

امشب

پسندم این عشوه های ،

زیرکانه اش را

دریغ نخواهم کرد نشان ،

عاشقانه اش را

درنگاه من ستاره ها ،

نظارگراوشا قند

این نشاط غزلها،

نشان عشقند

همه آگهید ای ستاره ها ،

ازحال غلام

که جفا برخاکیان عاشق ،

مبارک نیست

 

غ..ر..آ



[ یادداشت ثابت - سه شنبه 96/8/10 ] [ 12:14 عصر ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]

کی کند دل ، هوس کهنه شراب .... لب شیرین سخنت ، کهنه شراب دارد

کی کند دل ،

هوس کهنه شراب

لب شیرین سخنت ،

کهنه شراب دارد

 

نکند مست مرا ،

تلخی کهنه شراب

چونکه آن مستی تو ،

جنت وباب دارد

 

کو شانه. که تا ،

زلف تورا نازکنم

کوجامع که برتن کنم و ،

غزل آغاز کنم

 

کوتازگی عطر ،

رویایی تو

زآن وحشت تنهای خود ،

دورکنم

 

کوسرمه که بردیده کشم ،

چونازبینمت

بخشی تومرا که بی نیاز ،

بینمت ؟

 

خاموش بنشینم به ادب ،

وقت نماز

برلب چوغزل خوان ،

به نازبینمت

 

ازدرچوتوآیی ،

حیران شوم ازآمدنت

برراه بنهد گل غلام ،

ز در آمدنت

 

غ..ر..آ



[ یادداشت ثابت - شنبه 96/7/30 ] [ 9:1 صبح ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]

درموسم جوانی ؛ نازت خریدم اما ......... حالابیا وبنگر ؛ نازخری

 

 

درموسم جوانی ؛ نازت خریدم اما

حالابیا وبنگر ؛ نازت خریدنم را

 

بی توبسرشدعمری ؛ بااشک وناله هایم

تاتمام حسرت ؛ آیم به پیش پایت

 

هرهفته درفراغت ؛ وزتوخبرنیامد

درانتظارهردم ؛ کزتوخبربیاید

 

آیابه گاه رفتن دست مرا توگیری؟

یا با تمام خوبی ؛ بازهم تو در ورایی؟

 

باسوزاین غلامت ؛ خواند تورا هرشب

اما برای یک عمرماند درانتظارت

 

غ..ر..آ



[ یادداشت ثابت - جمعه 95/8/29 ] [ 9:4 صبح ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]

یوسفی درخانه بود و، آه نمیدانم چه شد مست اوبودم فقط پیراهنش پا

یوسفی درخانه بود و، آه نمیدانم چه شد

مست اوبودم فقط پیراهنش پاره شد

 

من فقط دیدم که اورفت ودگرحرفی نزد

دیگرازآنجا به بعد ، گل نمی دانم چه شد

 

آنچنان درعشق اوغرق تمنایش شدم

ساربان میرفت ومن هرگزنمی دانم چه شد

 

روبررویم خالی وجزآه من ، هیچی نبود

من درون کعبه ام ؛ قبله نمی دانم چه شد

 

هجمه بودوسرزنش بود و، عاشقی های من

سنگباران بودوشیپور ؛ جنگ نمی دانم چه شد

 

من نمی دانم چرا شیون درگلو ، خشگیده شد

جوشنم برتن نبودو درد ؛ نمی دانم چه شد

 

بانگ هل من ناصرش عجازی کرد ومن

ازخجالت آب شدم حربه دستم ؛ نمی دانم چه شد

 

پابه پایش می دوید این غلام ؛ ازروی شوق

دست پاگم کرده بود ؛ سرنمی دانم چه شد

 

آسمان درنیم روز ؛ رنگ غروب برخود گرفت

دست خولی درتنور و ؛ سرنمی دانم چه شد

 

آه تصورکردنش سخت است و ؛ سخت

باید از زینب بپرسیم ؛ آه نمی دانم چه شد

 

دست عباس وبیرق ومشک ؛ درفرات افتاده بود

بعدازآن درخیمه ها ولوا بود و ؛ من نمی دانم چه شد

 

غ..ر..آ



[ یادداشت ثابت - یکشنبه 95/7/12 ] [ 8:13 صبح ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]

سیزده رجب و روز پدر برهمه ی شیعیان جهان مبارکباد

 

 

یا سمیع ویا بصیرویاسبحان

یاحسیب ویاحبیب ویاحننان

 

یاقوی ویاغفارویا غفور

یامجیره ویامنیرویامننان

 

یا علی ازبردن نامت ، گل ازگل بشکفد

سخت ها ، آسان شود، آن دم که نامت میبرند

 

دخت پیامبرزند سنگ تورابرسینه اش

نام زیبای تورا باید که من بر جان کنم

 

ای که نامت ازازل بانام پیغمبر برند

 برعقیق سرخ باید حک کنند نام تورا

 

آنکه برسربند اونام تو ودخت نبی است

این غلام است و دلش بایاد تو وآل نبی است

         

حیدری باید شد ونامت ولایت برمن است       

رکن شیعه اصل وفرعش از ولای حیدراست

 

غ..ر..آ



[ یادداشت ثابت - یکشنبه 95/1/30 ] [ 12:57 عصر ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]

(ازپس آن پرده در آ)

 

 

 (ازپس این غیبت  در آ)

ای گل خوش هوای ما ، از پس این غیبت در آ

عشق تومی گشد مرا ، یوسف گم کشته بیا

 

پرده چرا نمی دری ، زخم دلم تومرهمی

من چه کنم عاشقم ، اینهمه منتظر چرا ؟

 

گرنفس شما دمد ، جمله جهان زنده می شود

یوسف گم کشته ی من ، گریه امان برده مرا

 

ازپس آن پرده درآی ، ای گل بستان نبی

مست نیازتوشدیم ، می نبود دراین سرا

 

بیا میان من وما(غلام) تورا دهد نشان

آینه ضمیر دل ، سراغ گرفته از شما

 

غ..ر..آ

 



[ یادداشت ثابت - یکشنبه 94/11/12 ] [ 2:31 عصر ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]

(رشته کردن پنبه والدین و اساتید قرآنی)

 

الا بذکر الله تطمئن القلوب 

     

(رشته کردن پنبه والدین و اساتید قرآنی)

 واقعا ما کجای کار هستیم؟


بسیاری ازبچه هایی که درکلاس های قرآن آموزش دیده اند، عنوان می کنند معلم ما به خاطر اینکه در کلاس، قرآن را با لحن عرب قرائت می کنیم،دعوایمان می کنند،ومیگویند باید فارسی بخوانی چرا ؟ بایدعلت را ازچه کسی سوالٌ کرد ! وزیر.ریس آموزش پرورش .معلم ؟ اولین پرسش این است آیامعلم سواد قرآنی ندارند که دارند ویا استاد قرآن نیستند ، علت دلسردی نسبت به قرآن چیست و وظیفه ما درقبال اینگو موارد درقالب دنیای مجازی چیست فقط نوشتند وخواندن است ؟ مگردرتربیت وتعلیم نباید کودکان را دردوران ابتدایی ساخت وبا قرآن آشناه کرد ، خط را پیر ومرادمان داد (امام خمینی رحمته الله فرمودند:) <<تزکیه قبل ازتعلیم وتعلم است>>

بهتراست به دل نوشته های یک قاری واستاد قرآن توجه کرد ، ازخراسان رضوی ، آقای حسن هادیزاده

از قاریان، اساتید و مربیان پیشکسوت قرآن مشهد  هادیزادهبا بیش از 35 سال سابقه در این حوزه، یادداشتی در خصوص دغدغه‌ها و پیشنهادات خود درباره برنامه‌های قرآنی و تربیت نسل آینده در اختیار ایکنای خراسان رضوی  خراسان اینجانب از بدو تأسیس جامعه قاریان قرآن مشهد در سال 68، عضو این مجموعه بوده و هستم؛ در این سال‌های متمادی با توفیقات الهی شاگردان بسیاری را تربیت کرده‌ام اما در اینجا احساس مسؤلیت می‌کنم تا مشکلاتی که در مجموعه آموزش و پرورش وجود دارد را به عنوان یک مربی دغدغه ‌مند نسبت به فرزندان این مرز و بوم مطرح کنم تا مسئولان را در راستای این امر مهم هوشیار کرده و چاره‌ای اندیشیده شود ،

حقیرسال‌هاست به دانش‌آموزان مقطع دوم دبستان به بالا درمنزل شخصی قرآن آموزش می‌دهم ، این افراد همراه مادران خود در مدت چهار ماه و هفته ‌ای دو جلسه در قالب سبکی نوین با قرآن آشنا میشوند . بنده کاملا با روحیات حساس این قشر آشنا هستم ومی‌بینم خانواده آن‌ها با چه دغدغه و زحمتی با قبول هزینه و وقت بچه‌ها را راضی می‌کنند تا در این کلاس‌ها شرکت کنند ، اما چرا؟

. همه می‌دانند در جامعه کنونی که با وجود تهاجم فرهنگی دشمن و ورود تکنولوژی‌های گوناگون از جمله موبایل، کامپیوتر، تبلت، ماهواره و ... لازم است بچه‌های خود را با قرآن بیمه کنند تا از انحرافات مختلف در خانواده جلوگیری شود ولی با کمال تأسف موارد بسیاری از بی مهری‌ها در آموزش و پرورش به عینه مشاهده می‌شود ،.

(آموزش و پرورش؛ عامل ضعف در روخوانی قرآن جوانان است )

 

 



[ یادداشت ثابت - شنبه 94/10/27 ] [ 12:0 صبح ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]

دیگر امکانات


بازدید امروز: 73
بازدید دیروز: 118
کل بازدیدها: 343137