سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در انجمن عشق ،!

 

غیراز توو گل یار دراین خانه ندارم

ویران وخراب است دل من ، جز توه کسی جای ندارد

دل را بگفتم: که نهم عشق به کف دست

غیراز من عشق ، کس تاب دیوانه ندارد

می سوزم از این عشق و ، دل پر پروانه ندارد

پروانه پر پرزدن ، گرد شمع  این خانه ندارد

آرایش جنگی که ازعشق ، در دل نها دند

درانجمن عشق ، را به جای نبردعقل

عاشق سرفرزانگی ، غیرازدل بیمار ندارد

لیلی به جزقیص ، میل دیدار ندارد

غیراز توه گلم کنج دلم ، کس جای ندارد

دستم توه بگیر یارب ، غیراز توه دلم یارندارد

....................................................



[ یادداشت ثابت - دوشنبه 93/11/7 ] [ 4:38 عصر ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]

دل کدامین سو سفر کرده خدا ؟

 

نفسم از پنجره پرکشید و رفت         +

دلم از تاب وتب می نگریست

از پس آن همه افسون و نگاه

دل من به چراگاهی تازه رسید.

آنطرف رعنا بدن گرنیست تا بازی دهد ، پس که بود؟

آسمان آبی وصاف و قشنگ ، ناگهان زود مرا می خواند ! 

دل کدامین سو سفرکرده خدا ؟

که چنین زار ومجنون مرا می خواند ،

تو.توهستی ، همه جا یار قشنگ که مرا می خوانی ؟

من به اندازه پنج وعد سخن ، تورا می خوانم

پس آن پنجره غیراز تونیست ، که مرا می خواند

گلم ، رازو نیاز من پیش تو هست ؟

که مرا زین چراگاه به هوس می خواند ،

شاعری گفت: ازپس آن کوه بلند ،

سبز زاریست سبزوپر از گلهای قشنگ.

گذری کردم وجز ، رد پای تو چیزی نبود

همه جا لبیگ ، گفتم: ولبیگ بیشتر ازآن توبود.

وای برمن خاکی که خاطی شوم از ره نور

 



[ یادداشت ثابت - چهارشنبه 93/11/2 ] [ 1:54 عصر ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]

(ازپس آن پرده در آ)

 

 گل تقدیم شما

از پس این غیبت در آ ، ای گل خوش بوی ما

عشق تومی گشد مرا ، یوسف گم کشته چرا ؟

پرده کنارنمی زنی ، زخم زبان مرهم نهی

من چه کنم عاشقم ، همیشه درانتظار .

گرنفس شما دمد ، زنده شود این جهان

یوسف گم کشته ی من ، گریه نمی دهد امان

ای گل بستان نبی ، ازپس آن پرده درآ

مست نیازتوشدیم میکده بی تو خالی است

آینه ضمیر دل ، تورا گرفته است نشان

ای تو همیشه درمیان ، پرده کنار زن وبیا



[ یادداشت ثابت - یکشنبه 93/10/29 ] [ 8:26 صبح ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]

کهکشان آسمان ، دلم

 

 

 

 خوشه های کهکشان آسمان ، دلم

بی نیاز پاسخ دستهای تو است!

پاسخی هست درباغستان من ؟

می کشد آهو ، سرکه بی صدا.

می رمد ازباغ گلهای فیروزه گون سپید ، با نگاه آرام من

<خیروشر> نیست درهوسها می شنوم !

می سپارم گوش به جویلار زمان .

از سر دیوار باغستان عشق

می ربایم با سرپنجه ، سیب سرخ

تا نبینم ته چشما نت را ، عا ری ز عشق



[ یادداشت ثابت - جمعه 93/10/27 ] [ 5:58 عصر ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]

باتو حرفدارم که می خوانی مرا بارمز و راز

 (با تو حرف دارم)

که می خوانی مرا با رمز و راز

با صدایم می گشایم ، قفل دل

کزنهان خلوت من می ربایی دل چرا؟

پرمی گیرد ازمرداب ، سوی تو

درکجاهستی نهان ای سبزمن

بس مه آلود است ادراک ها ،

آفتابی شو ،

خستگی از تن ساقه بگیر

وحشت از شب آلوده بگیر

پای برکوب چو رعد ، بربام ابری ما

حیرت گل از مرداب بگیر

باتو حرفها دارم سبز من



[ یادداشت ثابت - چهارشنبه 93/10/25 ] [ 8:9 عصر ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]

آن بر تر آمد

آن برتر آمد

باطنین صدایش شکست ، آیینه فضا را

وکهکشان تنهایی وظلمت را درهم شکست.

شهاب نگاهش پرده سیاهی را درید

وغبار از نور ، نقطه ایی را نشانه رفت .

مکه...!

و ریگستان خاموشی را شکست.

ولالایی اندوه فرو ریخت

تراوش روشن نگاهش

با زمزمه ی سبزالله آمیخت .

از تلاوت لب هایش ، شد جرقه امید

در ته چشمانش شب فروریخت

ومن

در شکوه تماشا ، صدای خورشید بودم

محمد (ص) آمد  آن برترآمد

 

 

 



[ یادداشت ثابت - چهارشنبه 93/10/18 ] [ 11:21 عصر ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]

وآن برتر آمد ، ختم رسل ....هفته وحدت مبارک

  (آن  برتر آمد)

باطنین صدایش شکست آئینه فضا را.

او بود که کهکشان تنهایی و ظلمت را درهم فرو ریخت

و شهاب نگاهش پرده سیاهی را درید .

ستونی از نور ، نقطه ایی را نشانه رفت .

مکه......

و ریگستانی خاموش را روشنایی بخشید .

 لالایی جهل و سیاهی را در هم شکست ، تراوش روشن نگاهش...

باز زمزمهَ ی سبز الله آمیخت ازتلاوت لب هایش و شد جرقه امید.

در ته چشمانش ، شب فرو ریخت و عاشقان ، سرمست تماشا ی خورشید بودند .

محمد(ص) ، ختم رسل آمد




[ یادداشت ثابت - سه شنبه 93/10/17 ] [ 3:55 عصر ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]

خلقت خدا است

 

(خلقت خدا است)

چه فراخ و زیباست ، مخمل سرسبز دشت

آنگاه که خود نمایی می کنددرآن تک درختی زیر آفتاب

وآدمی که راه می پویدمیان مخمل کلها.

همی بیند آبی آسمانی زیبا را ! هرچند درغروب غمکین.

غیرآوای بلبلان ، بانگی نیست دراین وادی

هرقدمی که برمی داری ، خلقت خدا است.



[ یادداشت ثابت - دوشنبه 93/10/16 ] [ 12:47 عصر ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]

در یمنیم ! اما

 

ما مست وخرابیم ، به بدام افتادیم

ناخورده  شرابیم ، بدام افتادیم

امشب چه شبی است ، که در وادی عشق

نا خورد می و دست فشان در راهیم

ما راچه شده ، در یمنیم  و اما

با این دل پیر، پیش تو در، درگاهیم

گل تقدیم شما

 



[ یادداشت ثابت - یکشنبه 93/10/15 ] [ 7:10 صبح ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]

عینک بدبینی را باید شکست

 

زندگی زیباست در کوچه باغ رازها

واژهایش آشنایی باخداست

دیده دل ، درحال پرواز دید ام

زندگی احساس عشقبازی است

زندگی موسیقی باد و، رودخانه هاست

این جهان ، باغ تماشا ی خداست

می تپد دل درتمنای ، حق باوری

عینک بدبینی را باید شکست

تا که زشت هم زیبا شود

ای همه خلقتت ، قرآن من

ای که عشقت جان وجانان من

حرفهایت مرده راجان می دهد

واژهایت بوی گل زیر باران می دهد

 الّلهُـمَّ صَلِّ عَلـی مُحَمَّـد وَآلِ مُحَمَّـد وَعَجِّـل فَرَجَـهُم

 



[ یادداشت ثابت - پنج شنبه 93/10/5 ] [ 4:15 عصر ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]

دیگر امکانات


بازدید امروز: 79
بازدید دیروز: 148
کل بازدیدها: 345654