((من سلام مهربودم برکوی یار))
((من سلام مهربودم برکوی یار))
شب میان کوچه آواز می خواند کسی
خلوتم درهم شکست اندکی !
مست می بودم تدبیرکنم کارخویش
جامه ازتن دریدم ، برتن پرهیزکنم
می کردم رها خود را درون جام می
این پریشان حال ، رها گردد دمی
خویش ازوحشت دوزخ بیاسایم دمی
تا که مستی ، زینت آرایم همی
من نوای نای چوپانم ،
درشبستان های دشت
در نای ، جنگ عشق بودم درون سینه ها
در شبستان های دشت ، همراه او
من پیام وصل بودم در نای عشق
من سلام مهر بودم برکوی یار