

سا یه ی طوبی ودلجوئی حور ولب حوض
به هوای سرکوی تو به رفت از یا د م
از یک گوشه که بدین سخن مینگریم انسان فرو افتاده از بهشت را م بینیم که چشممش
بر زلف طرار و چشم دل شکاری افتاده وعشقی زورمند آتش در پیراهنش زده پای بندش
ساخته است آنچنان که گذاشته اش را فراموش کرده وچنان در. کوی زیبائی افسو نگرو
فریب کار گرفتار وخود با خته شده که سا یه ی طوبی و نوازش های حور ولب کوثر را
وآن فضای گلشن قدس را همه از یاد برده است !!!
حال از دیدگاه دیگر سخن می گویم، و از گوشه دیگری می بینیم، ماجرای دیگری را
عنوان می کنیم: (جوانان قبل از انقلاب اسلامی 1357) انسانی است ازبهشت رانده و
در این بلاگاه پر محنت افتاده، اینجا درآتشهای گوناگون {امتحان} که مثل شاهزاده ای
ناز پرورد را آماده می کند، گداخته شده وپخته وآبد یده وبلند پرواز گشته پروازی که
همواره آرزوی بازگشت به آشیانه ی بلند وبه فضای عالم قدس را که از آنجا رانده شده
(قبل از انقلاب)بود درسر داشت دیگر امروز پرواز که می کند از آشیانه ی اصلیش بر
تر وبیشتر اوج می گیرد. نه ترسوست ونه طماع ، نه از لهیب دوزخ بیم دارد و نه از
نعیم بهشت به هوس می آید. { خودساخته است } عاشق خدا، خدا را می پرستد بخا طر
خدا وبخا طر پرستش . مزد نمی خواهد ، می خواهد درآستانه ی او بمیرد تا درکنار او
آرام گیرد، همچو جان بی خنده وبی گریه می شود وطبیعی است که سایهَ طوبی و دل
جوئی حور ولب حوض همه راپاک فراموش می کند. {شهید} حال چه برسرغیرت
جوانان ما آمده که خودشان خواهان عریان بودن ناموس شان درجامعه شده اند در جایکه
پاها یشان را جای پای مردانی می گذارند که بخاطر همین هوای نفس ، نه گفتند:خدا را
دیدند واز ناموس وانقلاب اسلامی جانانه دفاع کردن ؟(شهیدان وجانبازان)